شاهین ابراهیمی: خودباوری و پشتکار بر ضعف چشمانم چیره شد
شاهین ابراهیمی رتبه ی 53 کنکور 96 انسانی از تهران(کم بینا):
اگر شما هنوز هم به توانایی های خودتان ایمان نیاورده اید و اعتماد به نفس کافی ندارید این متن را از دست ندهید ...
از سوم ابتدایی که به طور ناگهانی کم بینا شدم درس هایم را به صورت صوتی گوش می کردم. در بیش تر مواقع فردی از اعضای خانواده این کار را برایم انجام می داد و گاهی هم از سی دی های صوتی استفاده می کردم. تا سوم دبیرستان به کمک هم کلاسی هایم مطالب یاداشت شده در تخته را مطالعه می کردم و در سال چهارم به دلیل شرایطم ترجیح دادم به صورت غیر حضوری و در منزل دروس را با استفاده از سی دی های صوتی مطالعه کنم.
در درس ریاضی از برادرم و در عربی از یکی از معلم هایم کمک گرفتم و سایر دروس را خودم به تنهایی مطالعه کردم.
همیشه از دانش آموزان برتر مدرسه بودم و این موضوع باعث شد از پایه به صورت جدی برای کنکور و دانشگاه هدف گذاری کنم. در تابستان سال چهارم به همراه مادرم به کانون و گروه نابینایان مراجعه کردیم، آن روزها نتایج کنکور 95 اعلام شده بود و تصاویر و رتبه های دانش آموزان برتر نابینا و کم بینا بر دیوار دفتر بورسیه نصب شده بود. مادرم تک تک اسامی و رتبه ها را برایم خواند. 6 نفر از آنها در کنکور 95 رتبه ی زیر 100 کسب کرده بودند، مدام با تعجب از مادرم می پرسیدم مگر می شود یک فرد نابینا رتبه ی 1 رقمی یا 2 رقمی کسب کند؟ این ها چه کار کرده اند که موفق شده اند؟ واقعیتش را بخواهید اصلا باور نداشتم که من هم می توانم مثل آنها شوم. اما صحبت هایی که آن روز در واحد بورسیه با من شد و تصاویر افتخارآمیز دانش آموزان استثنایی من را مصمم کرد که به طور جدی و برای رتبه ای خوب درس بخوانم. در آزمون ها ثبت نام کردم و از مشاوره های گروه نابینایان و سی دی های صوتی این مرکز در تمام طول سال استفاده کردم. اما با این وجود تازه در دوران طلایی نوروز بود که به این باور رسیدم من هم می توانم مانند آن دانش آموزان رتبه ی مطلوبی کسب کنم. ساعت مطالعه ام در تابستان با 6 ساعت در روز شروع شد و در 2 ماه آخر به 12 ساعت رسید. هیچ روزی را به خاطر ندارم که درس نخوانده باشم حتی روز اول فروردین هم غافل نشدم. چون برایم چیزی مهم تر از هدفم نبود و با جان و دل برایش تلاش می کردم.
روزهای آزمون مادرم من را تا حوزه همراهی می کرد اما برای اینکه از همان موقع برای حضور در یک محیط جدید بنام دانشگاه آماده باشم، خودم تنها به خانه برمی گشتم. محبت ها و دلگرمی های مادرم با حمایت های بی دریغ پدر و همکاری صمیمانه ی برادرم که اتاق شخصی اش را در اختیار من گذاشته بود، تمامی معادلات زندگی ما را تحت تاثیر قرار داده بود و به عبارتی زندگی ما یک زندگی کنکوری شده بود. من به همه ی بچه هایی که شرایط مشابه من را دارند توصیه می کنم از همان ابتدا خود را باور داشته باشند، ناامید نشوند و حتما از تابستان شروع کنند و هیچ روزی را از دست ندهند.
اگر طبق برنامه ی راهبردی پیش بروند، قطعا به موفقیت می رسند.
منبع: سایت قلم چی