برگ برنده
#برگ_برنده
بهمن ماه سال 93 بین ترم هفت و هشت من کنکور ارشد داشتم. البته هیچ تصمیم قاطعی برای #ادامه_تحصیل نداشتم و همه تلاشم را روی کار و #امریه گرفتن در شرکتی شهر خودمان متمرکز کرده بودم. کمتر از دو هفته مانده به کنکور کارشناسی ارشد رسما عدم پذیرشم در آن مجموعه که برایش کلی برنامه ریزی کرده بودم به من ابلاغ شد و من در شبیخونی غیر قابل پیش بینی #خدمت در #پادگان را در نزدیکی خود حس کردم. البته من به دلیل علاقه شدیدم به تدریس کمابیش با درس ها در ارتباط بودم ولی کتاب تست خاصی کار نکرده بودم. چند روزی نا امیدانه چند جزوه و کتاب کنکور را ورق زدم و دیدم خیلی هم سخت نیست و چند صفحه خلاصه نوشتم. البته استهزای دوستانم که داشتند شش ماه مطالعه تستی خود را جمع بندی می کردند سنگین بود. سه روز اخر کنکورهای دو سال اخیر را از خودم امتحان گرفتم و بیشتر سوالات برایم تازگی داشت ولی دیدن راه حلشان من را امیدوار می کرد. روز کنکور بد نبود ولی من سر یک اشتباه کوچک سه تست ساده را از دست دادم و بخش زیادی از فاصله شهر محل آزمون تا شهر خودمان را از فرط عصبانیت پیاده پیمودم. به خانه رسیدم موبایلم آکنده از پیام های سخت بودن کنکور بود. تازه فهمیدم خیلی هم وضعیت ام بد نیست. در نهایت در کمال ناباوری رتبه ام از همه #مدعیان بهتر شد و در انتخاب اولم یعنی #روزانه_تبدیل_انرژی_دانشگاه_تربیت_مدرس آن هم به عنوان #نفر_اول پذیرفته شدم.
بهترین دونده هم باشید اگر در کمتر از یک متر از خط پایان دست از مسابقه بکشید بازنده اید.
#گام_آخر
#دویدن_تا_خط_پایان
@riazi_abbasi