هفت عادت مردمان موثر (3) ؛ عادت دوم؛ ذهناً ازپایان آغاز کنید
لطفاً مکانی را انتخاب کنید که بتوانید چند صحفه بعد را در جایی که تنها باشید و حواستان پرت نشود بخوانید.
ذهنتان را بر آنچه میخوانید و قرار است انجام بدهید متمرکز کنید. نگران برنامه روزانه، کار، خانواده و دوستان نباشید. حواستان فقط اینجا و ذهنتان گشوده باشد.
ذهناً مجسم کنید که به مراسم خاکسپاری عزیزی می روید. مجسم کنید که برای حضور در محل برگزاری مراسم
سوار ماشین میشوید و در پارکینگ آن محل، ماشین را پارک میکنید و پیاده میشوید. وقتی وارد آن مکان
میشوید به گلها و موسیقی توجه کنید همچنان که از میان مدعوین میگذرید، چهره دوستان و خویشاوندان را میبینید و اندوه فقدان آن عزیز را که از دل حاضران بر میخیزد مشاهده میکنید..
وقتی به جلوی اتاق میرسید و به درون تابوت مینگرید، ناگاه خود را چهره به چهره خویشتن میبیند. این مراسم
تدفین شماست. منتها سالها پس از امروز، همه این افراد برای بزرگداشت شما آمده اند تا احساس محبت و قدردانی از زندگیتان را ابراز کنند.
وقتی برصندلی مینشینید و منتظر آغاز مراسم میشوید، به برنامه که در دست دارید می نگرید، قرار بر این است که چهار نفر سخنرانی کنند، نخستین سخنران یکی از افراد خانوادهتان است. دومین سخنران یکی از دوستان
شماست، شخصی که میتواند این احساس را ایجاد کندکه شما چگونه زندگی کردهاید. سومین سخنران یکی از
همکاران شماست، چهارمین سخنران فردی از مسئولان کلیسا و یا انجمنی است که درآن خدمت میکنید
اکنون عمیقاً بیندیشد تا ببینید که هر یک از این سخنرانان درباره شما وزندگیتان چه میگویند؟ دوست داشتید که کلام آنها از شما چگونه همسری یا پدر و مادری را منعکس میکرد؟ چگونه فرزند یا دختر عمویی بودید؟ چگونه دوستی؟ چگونه همکاری؟ دوست داشتید چگونه منشی را در شما میدیدند؟ چه کمکها و ایثارها و توفیق هایی دارید چه تفاوتهایی را در زندگیشان ایجاد کرده باشید؟
ذهناً از پایان آغاز کنید یعنی اینکه به روشنی مقصدتان را بشناسید. یعنی بدانید به کجا می روید، تا بتوانید بهتر دریابیدکه اکنون کجا هستید و گامهایی را که برمیدارید همواره در مسیر درست است.
هرگاه عمیقاً بدانیم چه چیزی برایمان مهم است و آن تصویر را درذهنمان تثبیت کنیم، زندگیمان را در مسیر تغییر و تحول واقعی هدایت کردهایم، به این ترتیب خودمان را هر روز به طریقی اداره میکنیم تا آنچه که واقعاً برایمان اهمیت دارد به انجام برسانیم اما اگر نردبان به دیوار درست تکیه نداشته باشد، هرچه سریعتر به مکان نادرست میرسیم. شاید بسیار مشغول باشیم، شاید به ظاهر کارایی بسیاری داشته باشیم اما فقط ذهناً اگر از پایان آغاز کنیم، می توانیم به راستی از کارایی برخوردار باشیم.
اگر به دقت آنچه را که مایلید در مراسم تدفین شما دربارهتان گفته شود در نظر بگیرید، توصیف خودتان را از
موفقیت خواهید یافت. شاید این توصیف از آنچه ذهناً میپنداشتید بسیار متفاوت باشد. شاید شهرت، موفقیت و ثروت یا بعضی از سایر چیزهایی که برای آنها میکوشیدید بخشی از دیوار نادرست شما باشد.
مجسم کنید امشب همسرتان برای کنسرت دعوت کرده اید. بلیطها را در دست دارید. همسرتان هیجان زده است که به کنسرت برود. ساعت چهار بعد از ظهر است. ناگهان رئیستان به شما تلفن میکند که به دفترتان بروید وبه شما میگوید که برای یک جلسه مهمی در ساعت نه شنبه کمکتان نیاز دارد.
اگر از طریق عینک همسر محوری یا خانواده محور بنگرید، مهمترین نگرانی شما همسرتان است، ممکن است به
رئیستان بگوید نمیتوانید به دفترتان بروید و برای جلب رضایت همسرتان او را به کنسرت ببرید. شاید احساس کنید کهبرای حفظ کارتان به دفترتان می کوشید:
تصمیمتان را توجیه کنید و خود را از نومیدی یا خشم برهانید؛ بروید. اما این کار را با اکراه انجام دهید و دل نگران پاسخ همسرتان هستید و می کوشید.
تصمیمتان را توجیه کنید و خود را از نومیدی یا خشم برهانید. اگر از دید پول محور بنگرید، اندیشه اصلیتان اضافه کار یا تاثیر کار تا دیر وقت بر روی اضافه حقوق احتمالی خواهد بود. شاید به همسرتان تلفن کنید و به او بگویید که مجبورید در دفترتان بمانید، با این فرض که او خواهد فهمید که نیاز های اقتصادی در درجه نخست قراردارند.
اگر نکته محور باشید، شاید این فرصت را غنیمت بشمارید. میتوانید نکاتی را با رئیستان در میان بگذارید و موجب پیشرفت کارتان شوید. شاید از خودتان خرسند باشیدکه به عنوان نشانهای از این که تا چه اندازه کوشا هستید، ساعتی بیش از آنچه انتظار میرفت کارکردهاید. همسرتان باید به شما ببالد اگر تملک محور باشید، شاید به چیزهایی بیاندیشد که با آن اضافه کار میتوانید بخرید. شاید به این فکر کنید که تا دیر وقت کارکردن چه امتیازی برای شهرت نیک شما در ادره تان خواهد بود. روز بعد همه اینها را خواهند شنید که شما تا چه اندازه اصیل و ایثارگر و متعهد هستید اگر تفریح محور باشید، حتی اگر همسرتان از این که تا دیر وقت کار میکنید خوشحال بشود، میتوانید کارها را رها کنید و به کنسرت بروید. شایستگی آن را دارید که شبی تفریح کنید.
اگر دوست محور باشید، تصمیم گیرتان تحت تاثیر این خواهد بود که آیا دوستانتان نیز در اداره تا دیر وقت کار خواهند کرد یا نه اگر دشمن محور باشید، شاید تا دیر وقت کار کنید چون میدانید برای شما برگ برنده خواهد بود تا آن را به شخصی که فکر میکنید بزرگترین دارایی شرکت است نشان دهید. مادامی که در حال تفریح است، شما کار و تقلا میکنید و کار او و خودتان را به انجام میرسانید و تفریح خود را به خاطر منافع شرکت، که او چنین راحتنادیده میگیرد، فدا می کنید.
اگر کلیسا محور باشید، شاید تحت تاثیر برنامههای سایر اعضاء کلیسا که بخواهند در کنسرت شرکت کنند قرار بگیرید، یا این مسئله که آیا سایر اعضاء کلیسا که در اداره شما کار میکنند تا دیر وقت سر کار خواهند بود . یا نوع تصمیم گیری تان تحت تاثیر این امر قرار گیرد که ”یک عضو خوب کلیسا “ در چنین شرایطی چه میکرد، واین که آن اضافه کار را خدمت بداند یا دویدن در پی ثروت مادی اگر خود محور باشید، تمرکزتان بر این خواهد بود که چه چیزی برای شخص شما بیشترین منفعت را خواهد داشت.
آیا برایتان بهتراست که به کنسرت بروید و یا این که سر کار بروید و چند نکته را با رئیس خود درمیان بگذارید؟
نگرانی اصلیتان این خواهد بود که انتخابهای متفاوت چگونه بر شخص شما اثر خواهد گذاشت.
آیا میتوانید ببینید که کانونهای ما به چه شیوه بنیادی برانگیزهها تصمیمهای روزانه و اعمال ما (و در بسیاری از
موارد واکنشهای) و تعبیر و تفسیرمان از رویدادها تاثیر میگذارند؟ به همین دلیل آگاهی از کانونتان حایز اهمیت
بسیاراست. واگر آن کانون به عنوان انسان عامل به شما توانایی نبخشد، این امر اساسی است که برای کارایی تان
برداشتهایتان را تغییر دهید تا کانونی قدرت بخش ایجاد کنید به عنوان شخصی مبتنی بر اصول میکوشید از احساسی که نسبت به وضعیت دارید یا سایر عواملی که شما را تحت تاثیر قرار خواهند داد فاصله بگیرید و همه راهها را ارزیابی کنید. نگریستن به تمامیتی متعادل، نیاز های کار و خانواده و سایر اشخاص ذینفع و مفاهیم احتمالی سایر تصمیم های ممکن میکوشید با در نظر گرفتن همه عوامل به بهترین راه حل برسید؛ این که به کنسرت بروید یا سر کار، در واقع بخش کوچکی از تصمیمی موثر است. شاید با بسیاری از کانونها به همین انتخاب دست بزنید. اماوقتی برداشت شما مبتنی بر اصول باشد، چه تفاوت مهمی پیش میآید.
نخست اینکه : مورد اعمال نفوذ دیگران یا و اوضاع و شرایط قرار نمیگیرید. به طرزی عامل راه حلی را انتخاب و تعیین میکنید که بهترین راه را میدانید. و به شیوهای نا آگاهانه و نامطلع تصمیم نمیگیرید.
دوم اینکه: میدانید تصمیم شما بسیار موثر است زیرا بر پایه اصولی با ثمرات دراز مدت و قابل پیش بینی قراردارد.
سوم اینکه: عملی را که انتخاب میکنید به ارزشهایی نهایی زندگیمان کمک می کند. تا دیر وقت کار کردن در اداره برای اینکه به یک نفر فخر بفروشید، کاملاً با این امر که به کارایی رئیس خود ارج نهید و صمیمانه بخواهید که به منافع
شرکت خود کمک کنید تفاوت دارد. آنچه را که به هنگام اجرای تصمیم هایتان تجربه میکنید به کل زندگیتان کیفیت
و معنا میدهد.
چهارم اینکه: میتوانید در شبکه نیرومندی که در روابط متقابل خود ایجادکردهاید، باهمسر و رئیستان گفتگو
کنید، چون مستقل هستید، میتوانید به طرزی موثر دارای اتکای متقابل باشید، تصمیم بگیرید سرکار بروید و بخشی
ازآن را انجام بدهید و آنچه را که محول کردنی است به صبح روز بعد موکول کنید.
نهایتاً این که درباره تصمیم خود احساس آسودگی خواهید کرد، هر عملی را که انتخاب کنید، میتوانید با تمرکز آن را
انجام دهید و از آن محفوظ شوید. به عنوان شخصی مبتنی بر اصول، امور را به شیوهای متفاوت میبینید، وچون امور را
به شیوهای متفاوت میبینید، به شیوه متفاوت میاندیشید و به شیوهای متفاوت عمل میکنید، چون میزان امنیت، هدایت و حکمت است و قدرتتان بالا و ناشی از کانونی محکم ودگرگونی ناپذیر است، پایه و اساس یک زندگی بسیار عامل
و موثر را دارا هستید.