با سبزترین نگاه
با سبز ترین نگاه .. به فردا نگاه
خواهم کرد
نور .. روشنی .. و زیبایی را خواهم
دید
امید .. این بهانه زیبای زندگی را
میهمان خانه کوچک قلبم خواهم نمود
به خورشید تابان امید اجازه خواهم
داد تا جسم و جانم را با تابش مهربانانه اش گرم کند
دستهایم را برای پرندگان کوچک و
غزلخوان امید همچون شاخه های پرسخاوت درختان باز خواهم کرد تا بر آن بنشینند و در
گوش من از فردا نجوا کنند
دستهایم را بسوی آسمان خواهم برد و
ابرهای خاکستری را از سینه آسمان کنار خواهم زد
نگاهم را به زلال آبی آسمان خواهم
دوخت و خدا را در پهنه بیکران آن جستجو خواهم کرد
من بالهای لطیف و خوشرنگ پروانه های
امید را لمس خواهم کرد و زیبایی مسحور کننده شان را خواهم ستود .
امروزم اگر خاکستری است .. فردا را نه آبی .. نه سبز .. نه
سپید
که همچون رنگین کمان سرشار از رنگ و
زیبایی خواهم دید
فردا ..
چشم که برگردانم .. روی شانه راستم
.. نزدیکتر از نفس به جانم .. خدا را خواهم دید
من زندگی خواهم کرد
من .. زندگی خواهم کرد
های فرشته ها ! من ... زندگی خواهم
کرد